بسم رب الزهرا بازهم قصه ی دلتنگی و دلدار بقیع وَ نگاهی که شده خیره به دیوار بقیع ماجرای فدک و کوچه شنیدن دارد هیزم آتش و آن معرکه دیدن دارد قصه ی بغضِ گلو ، قصه ی ناگفته ی عشق قصه ی میخ در و حالت آشفته ی عشق هیزم و آتش و نیلوفر و زخم بازو لگد و ضربه ی در ، سینه ی خونین ، پهلو ریسمان و یَد خیبر شکن حیدر بود آن طرف فاطمه در خانه به پشت در بود چشم خیس حسن و ناله ی بی جان حسین زینب از غصه شده خیره به چشمان حسین آتش و سوز دلِ مضطر زهرای بتول شعله ور شد به خدا خانه ی پُر مهر رسول غنچه ی پرپر و داغی به دل یاس کبود چشم ساقی که به چشمانِ تر ساغر بود کودکان روی تن سوخته ای افتادند آخرین بوسه ی خود هدیه به مادر دادند روی مادر شده زرد و دل او پرخون است جز خداوند نفهمید که حالش چون است نیمه شب قامت یاسی به دل خاک نشست نور شب های علی ، فاطمه از دنیا رفت درد بی مادری و ناله ی طفلان علی زینبین و حسنین دست به دامان علی یار و همراه علی رفت و علی تنها شد وَ دلش خانه ی غم های دلِ زهرا شد مانده در خانه فقط عطر نماز مادر نیمه شب ، صوت خوش راز و نیاز مادر خار در چشم علی ، بغض گلو ، مُهر سکوت درد دل با دل شب ، سوز صدا تا ملکوت حال دیوار بقیع است و نگاهِ تر ما روضه ی میخ در و ناله ی "ای مادر" ما چشممان خیره به در ، منتظِر منتظَرش جان ما جمله به قربان قدوم پسرش آه ! یک روز شوم زائر مادر ای کاش جان دهم در وسط روضه ی آخر ای کاش خون شهدا 92/12/3 کلیه حقوق این سایت ، متعلق به می باشد و استفاده از مطالب با ذکر نام منبع بلامانع است .
روضه ی آخر - خون شهدا
|